جدول جو
جدول جو

معنی عقب انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

عقب انداختن
(خَ / خِ مَ / مِ کَ دَ)
تعویق انداختن. تعلل کردن. دفعالوقت کردن. سر دواندن
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آب انداختن
تصویر آب انداختن
جدا شدن آب برخی مواد غذایی مایع از دیگر اجزای آن
جاری کردن یا پر کردن آب در جایی مانند کشتزار و حوض
فرهنگ فارسی عمید
(کَ / کِ دَ)
منعکس شدن. انعکاس یافتن. پرتو افکندن، عکس برداشتن. (فرهنگ فارسی معین). عکس گرفتن
لغت نامه دهخدا
(مَ ءَ)
میختن ستور، پختگی آغازیدن میوه، جدا شدن آب ماست و آش سرد و جز آن از دیگر اجزاء
لغت نامه دهخدا
(غُ بَ وَ دَ)
نقاب انداختن از چیزی، آن را نمایان کردن. پرده از آن برگرفتن:
ای از پی آشوب ما از رخ نقاب انداخته
لعل تو سنگ سرزنش بر آفتاب انداخته.
خاقانی.
- نقاب انداختن بر چیزی، آن را پنهان کردن. مخفی کردن. پوشاندن
لغت نامه دهخدا
(غِ اُ دَ)
نقش افکندن. تصویر کردن. نشان و اثر بر چیزی گذاشتن:
به یار تا رسد این نامۀ سرشک آلود
چه نقش ها که به بال کبوتراندازد.
طالب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
قر انداختن میان قومی، کشتن همه افراد آن را. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از آب انداختن
تصویر آب انداختن
جدا شدن آب ماست وآش سرد وجز آن، آغازیدن میوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علم انداختن
تصویر علم انداختن
عاجز شدن و رو گرداندن سپر انداختن، غافل شدن
فرهنگ لغت هوشیار
رخش انداختن، باز تابیدن، پرتو افگندن منعکس شدن انعکاس یافتن پرتو افکندن، عکس برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب انداختن
تصویر آب انداختن
((اَ تَ))
نطفه ریختن در رحم، ادرار کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
اسقاط قنبلةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
Bomb
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
bombarder
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
rzucać bombą
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
বোমা ফেলা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
сбрасывать бомбы
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
bombardieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
скидати бомби
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
بمب پھینکنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
bomba atmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
kutupa bom
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
폭탄을 던지다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
爆弾を投げる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
להפציץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
menjatuhkan bom
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
ทิ้งระเบิด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
bom gooien
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
bombardear
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
bombardare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
bombardear
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
बम फेंकना
دیکشنری فارسی به هندی